کنون؛ اکنون؛ حالا: مردمان را راه دشوار است نون / اندر آن دشت از فراوان استخوان (فرخی: ۲۶۲).
فرهنگ فارسی عمید
گودی در چانۀ کودک.
(اِ) صورت ملفوظ حرف «ن» است. رجوع به «ن» شود: نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون کز عارضین چو نونی زرینم.ناصرخسرو. و آن قد الف مثال مجنون خمیده ز بار عشق چون نون.نظامی. نونی است کشیده عارض موزون ...
لغتنامه دهخدا
(ع اِ) ماهی. (دهار) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (برهان قاطع) (جهانگیری) (ناظم الاطباء). حوت. (متن اللغة) (اقرب الموارد). ماهی بزرگ. (مهذب الاسماء). ج، نینان و انوان : دلم خسته و بستهٔ زلف ...
(اِخ) نام پدر یوشع است.
[ وَلْ قَ لَ ] (اِخ) نام سورهٔ ۶۸ قرآن کریم است. رجوع شود به «ن والقلم» و نون . || (اِ مرکب) کنایه از دنیا، زیراکه دوات و قلم و نوشتن و خواندن همه از لوازم دنیاست و نام دنیاست. (از غیاث ...
(اِ) در زبان کلدانی برج حوت را نونا گویند. (یادداشت مؤلف). رجوع به نون شود.
جنبش سیاسیِ راستِ افراطیِ معاصر، متأثر از افکار و برنامههای حزب نازی آلمان [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ نَ وَ ] (اِ) اسب. (لغت فرس اسدی) (صحاح الفرس) (جهانگیری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسب تیزرفتار. (غیاث اللغات). اسب تندرو. (آنندراج) (انجمن آرا). فرس. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسب ...
[ نَ وَ ] (اِخ) نام مکانی که آتشکدهٔ برزین در آنجا بود. (برهان قاطع) (از انجمن آرا): بجائی کجا نام او بد نوند بدو اندرون کاخهای بلند، کجا آذر بر زبر زین کنون بدانجا فروزد همی رهنمون.فردوسی ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.