(اِ) لبلاب. (تحفهٔ حکیم مؤمن) (برهان قاطع). عشقه. گیاهی که بر درخت پیچد. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). حبل المساکین. (برهان قاطع).
لغتنامه دهخدا
۱. آنچه در مراسم سوگواری و عزاداری خوانده میشود. ۲. (اسم مصدر) گریهوزاری و شیون بر مرده؛ مویه.
فرهنگ فارسی عمید
کسی که برای گریاندن دیگران اشعار غمانگیز بخواند.
[ نَ / نُو حَ / حِ خوا / خا ] (نف مرکب) آنکه نوحه خواند. که نوحه گری کند. نوحه گر. || کسی که در ایام سوگواری امامان برای دسته های سینه زن یا زنجیرزن اشعار مصیبت و نوحه و مرثیه را ...
[ نَ / نُو حَ / حِ خوا / خا ] (حامص مرکب) عمل نوحه خوان. رجوع به نوحه خوان شود. || (اِ مرکب) مجلسی که در آن نوحه خوانند. (فرهنگ فارسی معین). - نوحه خوانی کردن؛ نوحه خواندن. رجوع به نوحه ...
[ نَ / نُو حَ / حِ ] (اِ مرکب) جای نوحه و عزا و ماتم. ماتمکده. ماتمسرا. عزاخانه. غمکده : یک روز به نوحه گاه مجنون می شد سخنی چو درّ مکنون.نظامی.
(ص نسبی) منسوب به نوح پیغمبر. || منسوب به نوح سامانی. رجوع به سیم نوحی شود. || قسمی کاغذ. (ابن ندیم از یادداشت مؤلف). نام قسمی کاغذ در قدیم، منسوب به یکی از دو نوح پادشاه سامانی. (یاددا ...
[ اَ ضُ ] (اِخ) یکی از قرای بحرین است. (مراصدالاطلاع). || دهی است به یمن. (منتهی الأرب).
[ ] (اِخ) شهری کوچک است. حقوق دیوانیش پانزده هزار دینار. این نام در حاشیهٔ نزهةالقلوب چاپ لیدن بصورت «ناظربوح» نیز آمده ولی صحیح ضبط فوقست در نسخهٔ خطی قدیم ضبط باطونوح نیز دیده شد. (نزهةا ...
[ بَ حَ فَ ] (اِخ) نام قبیله ای از عرب و اشعار این قبیله را ابوسعید سکری گرد کرده است. (ابن الندیم). یکی از قبائل عرب ساکن یمامه. حنیفه لقب جد اعلای آنان است و نام او اثان بن لجیم بن صعب ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.