۱. کینه و دشمنی. ۲. [قدیمی] نزاع و جدال. ۳. [قدیمی] گفتگو و ستیزه کردن.
فرهنگ فارسی عمید
[ نِ رَ ] (ع اِمص) حرفهٔ نقار. کنده گری روی چوب و سنگ، و نقاشی روی ساز و برگ اسب. (از اقرب الموارد). رجوع به نَقّار شود.
لغتنامه دهخدا
کندهکاری و نقاشی روی سنگ یا چوب؛ حرفۀ نقار.
[ نَ رِ ] (ع اِ) جِ نقرس. رجوع به نقرس شود.
(~. ن) [ ع - فا. ] (اِمر.) جای مخصوص بر بالای سردرهای بلند که هر صبح و شام در آنجا نقاره مینواختند.
فرهنگ فارسی معین
جایی که طبل و کوس و کرنا بنوازند؛ محل مخصوصی بر فراز سردرهای بلند که در آنجا هنگام اذان شام و سحر به مناسبت اجرای مراسم و تشریفات طبل و سرنا بزنند.
[ نَ رِ وِ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان ناوه کش بخش چگنی شهرستان خرم آباد. در ۱۰هزارگزی جنوب شرقی سراب دوره، در جلگهٔ معتدل هوائی واقع است و ۱۲۰ تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. م ...
[ نَ رِ ] (اِخ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار. در ۲۴ هزارگزی شمال غربی خسروآباد، در منطقهٔ تپه ماهور سردسیری واقع است و ۱۶۵ تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و ...
[ نَ / نَ قْ قا رَ / رِ نَ / نِ ] (اِ مرکب) نقارخانه. جائی که در آن نقاره زنند. رجوع به نقارخانه شود. - امثال: شتر نقاره خانه است؛ نظیر: بیدی نیست که از این بادها بلرزد، گوشش از این حرفها ...
[ نَ رِ نِ ] (اِخ) دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویهٔ شهرستان بهبهان، در ۱۰هزارگزی جنوب غربی سی سخت، در منطقهٔ کوهستانی سردسیری واقع است و ۱۵۰ تن سکنه دارد. آبش از رودخانهٔ کبک ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.