[ نَ طْ طا ] (از ع، ص) سخن ران. (ناظم الاطباء). زبان آور. (یادداشت مؤلف). نطّاق، بر وزن صرّاف که در مبالغهٔ «ناطق» استعمال کنند، از کلمات ساختگی است، مانند «ثبّات» و «صرّاف» و امثال آنها. ...
لغتنامه دهخدا
[ نِ ] (ع اِ) دو لب فرج زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
(اِ تِ) [ ع. ]۱- (مص م.) به سخن آوردن.۲- (اِمص.) بازپرسی.
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع. ] (مص م.) به سخن آوردن، به نطق در آوردن کسی را.
به نطق آوردن؛ به سخن آوردن؛ گویا ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
(اِ) قسمی از عود بخور است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.