(نِ) (اِ.) مقعد، سوراخ مقعد.
فرهنگ فارسی معین
[ نِ نَ نْ دَ / دِ ] (حامص) نشیننده بودن. رجوع به نشیننده و نشسته شود.
لغتنامه دهخدا
[ نِ ] (حامص) به معنی نشستن و نشستگی و نشینندگی به آخر اسم آید در ترکیبات زیر: اجاره نشینی. اعتکاف نشینی. اورنگ نشینی. بادیه نشینی. بالانشینی. بردرنشینی. بست نشینی. بیابان نشینی. پائین نشینی ...
تشکیل همتافتی که در آن مولکولهای آب جانشین تمام یا تعدادی از گروههای همآرا میشوند [شیمی]
واژههای مصوب فرهنگستان
هواپیمایی که برای نشستوبرخاست بر روی سطح آب طراحی شده است [حملونقل هوایی]
نشستن هواگَرد بر روی باند با آهنگ نزول نزدیک به صفر [حملونقل هوایی]
آزمونی برای تعیین قابلیت جدا شدن جامدات از مایع در حوض تهنشینی نهایی [مهندسی محیط زیست و انرژی]
[ اِ رَ / رِ نِ ] (حامص مرکب) مستأجر بودن.
قلمرو ریاست یک اسقف.
فرهنگ فارسی عمید
[ اُ لَ نِ ] (نف مرکب) آنکه در سبزه زار جای کند. مرتع نشین.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.