[ نَ شُ تَ ] (ص لیاقت) که قابل شست و شو نیست. مقابل شستنی. رجوع به شستنی شود.
لغتنامه دهخدا
[ اُ/اُمْ می بَ دِ نِ شَ تَ ] (مص مرکب) امیدوار شدن : امید دوا بر دل عاشق ننشیند جایی که شفا خسته و بیمار حکیم است. علی خراسانی (از آنندراج).
۱. نشستن. ۲. در جایی قرار گرفتن. ۳. گوشهگیری کردن. ۴. کنار رفتن. ۵. در گوشهای نشستن و دست از کار برداشتن در زمان پیری.
فرهنگ فارسی عمید
[ نِ شَ تَ ] (مص مرکب) نشستن. جلوس. قعود: شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام روی تو دیدن بشب روز نماید تمام. سعدی (طیبات). || بمجاز، فرونشستن. خاموش شدن : بر آتش عشق آب تدبیر چندانکه زدیم ...
(بَ. دِ تُ. نِ شَ تَ) (مص ل.) خشمگین شدن، نهایت خشم.
فرهنگ فارسی معین
[ بَ خوا / خا نِ شَ تَ ] (مص مرکب) قرار گرفتن بر سر خوان و سفره.
[ بَ شُ تُ نِ شَ تَ ] (مص مرکب) کنایه از آشکارا شدن چیزی که خواهند پنهان ماند: بر اشتری نشینی و سر را فرو کنی در شهر میروی که نبینید مر مرا.مولوی. رجوع به برنشستن شود.
(~. نِ شَ تَ) (مص ل.)۱- سوار شدن.۲- نشستن بر تخت شاهی.
[ بَ هَ نِ شَ تَ ] (مص مرکب) روی هم قرار گرفتن. بر روی هم سوار شدن. اِرتکام. (تاج المصادر بیهقی). اِعرنکاس. (منتهی الارب). اِلتباد. (تاج المصادر بیهقی). تَراکم. (المصادر زوزنی). تَعَکبس. ت ...
(بَ. نِ شَ یا ش ِ تَ) (مص ل.) متحصن شدن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.