[ نَ سَ ] (اِخ) نخشب : و چون به... که سرحد بخاراست از طرف نسف رسیدم نماز خفتن شده بود. (انیس الطالبین ص ۱۳۴). و چند روز در بخارا باشیدم و به ضرورت به طرف نسف با اندوه و بار و قبض عظیم مت ...
لغتنامه دهخدا
[ اِ مِ نِ مَ قِ لِ نَ سَ ] (اِخ) مکنی به ابواسحاق سانجنی. حافظ و قاضی نسف در قرن سوم هجری. وفات در ۲۹۵ هـ .ق .
[ اِ سِ ] (ع مص) باز شدن در. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). در فاشدن. (تاج المصادر بیهقی).
(تِ فِ) [ انگ. ] (اِمص.) انتقال دادن، بردن، جابه جا کردن (مثل انتقال شخص از یک حالت مکان به حالت مکان دیگر).
فرهنگ فارسی معین
تادیس
فرهنگ واژههای سره
[ جَ نَ ] (اِخ) نام پدر یکی از سرداران ساسانی بنام فروردین است که بر بحرین و عمان و یمن و یمامه فرمانروایی میکرد و این فروردین را عرب معکبر خواندند. صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد: المعکبر ...
[ عَ یِ نَ سَ ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن ابی بکربن علی نسفی بیکندی. او راست: شرح قسمت سوم از مفتاح العلوم سکاکی، که در سال ۷۱۹ هـ . ق. از تألیف آن فراغت یافت. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص ۱ ...
[ عُ مَ رِ نَ سَ ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن اسماعیل نسفی، مکنی به ابوحفص و ملقب به نجم الدین. مفسر، ادیب، مورخ و فقیه حنفی. وی به سال ۴۶۱ هـ .ق. در نسف متولد شد و بسال ۵۳۷ هـ .ق. در سمرقند ...
[ مِ سَ ] (ع اِ) سکو که بدان گندم و جز آن بر باد دهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سکو و اوشین که بدان گندم و جز آن بر باد دهند. (ناظم الاطباء). || در اساس گوید غربال بزرگ. ...
[ مُ سَ فِ ] (ع ص) برهنه و عریان و بی نوا. (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.