[ نَ ] (ع ص) تر. نمناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از المنجد). نَدیّ. (المنجد). || مرد سخی. (منتهی الارب) (آنندراج). || ندی الکف؛ سخی و جوانمرد. (اقرب الموارد) (المنجد). نَدیّ.
لغتنامه دهخدا
[ نَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان بهارباد بخش بافق شهرستان یزد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ نَ دِءْ ] (ع اِ) کمان رستم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قوس قزح. (اقرب الموارد) (المنجد). آژفنداک. (ناظم الاطباء). || سرخی ابر وقت طلوع و غروب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || ...
[ نَ یَ ] (ع ص) زن باسخاوت. (ناظم الاطباء). تأنیث نَدی. رجوع به نَدی و نَدیّة شود. || زمینی نمناک. (منتهی الارب). تأنیث ندی، به معنی مبتل. (از المنجد). رجوع به نَدی شود.
(نَ دِ) (اِ.) همتا، مانند.
فرهنگ فارسی معین
[ نَ ] (ن مف مرکب) نادیده. ندیده. نوکیسه. تازه به عرصه رسیده. رجوع به ندیده و نیز رجوع به ندیدبدید شود. || (مص مرخم منفی، اِمص) ندیدن. مقابل دید به معنی دیدن. || انکار. عدم قبول. عدم ...
[ نَ دی دَ ] (ص لیاقت) غیرقابل رؤیت. که نتوان دیدش. که به چشم نیاید. نامرئی. لایری. ناپدید. || که درخور دیدن نیست. که لایق دیدن و تماشا نیست. که تعریف و تماشائی ندارد. که دیدنش باب طبع ...
(نَ دِ)۱- (ص مف.) نادیده، دیده نشده.۲- (اِ.) (عا.) نسل پنجم، فرزندِ نبیره.
[ نَ ] (ع ص) منفرد. تنها. غریب. (آنندراج) (غیاث اللغات از صراح و منتخب اللغات).
[ نَ ] (اِخ) دهی است از دهستان سلطانیهٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان، در ۵۴هزارگزی زنجان و ۲هزارگزی راه سلطانیه به قیدار، در ناحیهٔ کوهستانی معتدل هوای مرطوبی واقع است و ۱۶۷ تن سکنه دارد. آبش ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.