(نَ دَ) [ ع. ] (اِ.)۱- جا و اثر زخم.۲- گرو و شرط بندی در قمار یا تیراندازی. ج. ندوب.
فرهنگ فارسی معین
گرو و شرطبندی در بازی یا قمار.
فرهنگ فارسی عمید
[ نَ دَ ] (اِ) داو کشیدن بر هفت باشد در بازی نرد، و آن را به عربی عذرا خوانند، و چون از هفت بگذرد و به یازده رسد آن را تمامی ندب و داوفره گویند و به عربی وامق خوانند، و چون بر هفده رسد آن ر ...
لغتنامه دهخدا
[ نَ ] (ع ص) مرد سبک در حاجت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خفیف فی الحاجة. ظریف نجیب که چون خوانده شود به حاجتی بشتابد برای قضای آن و گفته اند آن شتابندهٔ به سوی فضایل است. (از ...
[ نُ دُ ] (ع اِ) جِ نَدَب، به معنی اثر جراحت. رجوع به نَدَب شود.
[ نُ دَ ] (ع ص، اِ) جِ ندیب. رجوع به ندیب شود. || جِ نَدْب. رجوع به نَدْب شود.
[ نُ بَ ] (ع اِ) شیون. (مهذب الاسماء). برشمردن محاسن میت. (از المنجد). گریه بر مرده و محاسن شماری او. (منتهی الارب) (آنندراج). گریه بر مرده و ذکر محاسن او. (ناظم الاطباء). || (ص) فصیح. (اق ...
[ نُ بَ ] (ع اِ) ندبة: به جان خود سوگند میخورم که رزیت امیر و ندبت بر او بر مشاطرت است میان عموم برایا. (ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ۴۵۹). به ندبت و اظهار کربت بر این امیر جلیل... همداستان شدند. ( ...
[ نُ بَ / بِ زَ ] (ق مرکب) ندبه کنان. در حال ندبه کردن. گریان و شیون کنان : اندر سه دست ندبه زنان بر سر دو پای شیون به بام و باغ خود آنگه برآورید. خاقانی.
[ اَ لِ هِ دَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به اصل الهندبا شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.