۱ - (ص فا.) ناز کننده.۲- (ق.) نازکنان، در حال ناز کردن.
فرهنگ فارسی معین
(نف) نازکننده مانند معشوقه. (ناظم الاطباء). نازنده. مفتخر. مباهی. بالنده. سربلند. سرافراز. که می نازد: ببالا چو سرو و بدیدار ماه جهانگیر و نازان بدو تاج و گاه.فردوسی. و حق نازان شد و باطل ...
لغتنامه دهخدا
(ق مرکب) خرامان. نازان. به ناز. از روی ناز.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.