اسم: مهکامه (دختر) (فارسی) (تلفظ: mah kāme) (فارسی: مَهکامه) (انگلیسی: mah kame) معنی: دارای کام و آرزویی چون ماه روشن و پیدا، ( مَهکام، ه ( پسوندنسبت ) )، منسوب به مهکام، ( به مجاز ) آرزوی ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ مُ / مَ کَ ] (ع اِمص) پری و امتلای جوانی: مهکةالشباب. (منتهی الارب). سیرابی و شادابی و پری و آبداری جوانی. (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ مَ ] (ع ص) سائیده. || آن که غایط و تیز را ضبط نتواند کرد. || دلیر و شوخ بی باک در سخن. (منتهی الارب).
[ خِ مَ هَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) اصل السوس. (بحر الجواهر از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
[ رِ مَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) صاحب فرهنگ ناظم الاطباء آن را خارْمَهک نیز ضبط کرده است. حشیشی است کوهی که در سنگستان روید و بهترین آن سبز باشد گرم و خشک است در سوم. گویند اگر قدری از آن ...
[ مُ تَ مَ هْ هِ ] (ع ص) کسی که آراسته میکند کار را و زینت میدهد و چیزی را نیکو و زیبا میسازد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمهک شود.
[ مُ مَ هْ هَ ] (ع ص) جوان پر از جوانی. (آنندراج) (از اقرب الموارد).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.