ماه پنجم سال میلادی بین آوریل و ژوئن.
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ ] (اِ) قلم و کلک. (برهان). قلم و خامه و کلک. (ناظم الاطباء). || تل ریگ. (برهان). تل ریگ و تودهٔ ریگ. (ناظم الاطباء): شمس رخشان که کشور آراید تا نبوسد ستانهٔ در تو نتواند که کشور آر ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ ] (اِ) کماج فلکه و بادریسهٔ خیمه. (یادداشت مؤلف): مه فتاده عمود بشکسته میخ سوده طناب بگسسته. سنایی (در صفت خیمهٔ عمر پیر).
[ مَ هْ ] (ع اِ فعل) یعنی بازایست و چون آن را متصل کنند تنوین در آن داخل کرده مَهٍ میگویند، مانند: مَهٍ مَهٍ. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). به معنی بازایست و هو اسم فعل، فان وصلت نو ...
[ مِ هْ ] (اِ) میغ و نزم و آن بخاری باشد تیره و ملاصق زمین. (برهان). بخار آب نسبةً متراکمی است که در فصول سرد (پاییز، زمستان و اوایل بهار) در مجاورت سطح زمین تشکیل می شود. معمولاً تشکیل مه ...
[ مِ هْ ] (ص، اِ) بزرگ و سردار قوم. (آنندراج). رئیس و پیشوا. (ناظم الاطباء). مهینه. (اوبهی). مقدم. سرور. مقابل که : یکی داستان زد بر این مرد مه که درویش را چون برانی ز ده.فردوسی. سپهبد ز ک ...
[ مِ ] (فرانسوی، اِ) نام ماه پنجم از سال فرنگیان. (ناظم الاطباء). ماه معادل ثلث دوم و سوم اردیبهشت و ثلث اول خرداد. - جشن اول ماه مه؛ (برابر یازدهم اردی بهشت) جشنی است که در آغاز ماه مذ ...
اسم: مه باد (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: mahbad) (فارسی: مَهباد) (انگلیسی: mahbad) معنی: نام یکی از سرداران هخامنشی، مرکب از مه ( بزرگ ) + یاد ( بد، پسوند اتصاف )
فرهنگ واژگان اسمها
[ مَ هْ بَ ] (اِ مرکب) نام سرودی است. (از غیاث) (از آنندراج). ماه بر کوهان. (برهان). رجوع به ماه بر کوهان شود.
اسم: مه تابان (دختر) (فارسی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: mah tābān) (فارسی: مَهتابان) (انگلیسی: mah taban) معنی: ماهِ تابان، ماهِ تابنده، ( به مجاز ) زیبارو
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.