[ مُ قَ لَ ] (ع مص) برگردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مصدر میمی است به معنی برگشتن. (غیاث) (آنندراج). || (اِ) جای بازگشتن. (مهذب الأسماء). جای برگردیدن. (منتهی ال ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ قَ لِ ] (اِخ) شهرهایی را گویند که در زمان لوط پیغمبر ویران شده اند. (ناظم الاطباء).
[ مُ قَ لِ ] (ع ص) برکنده شونده. (غیاث) (آنندراج). از بن برکنده شده. (ناظم الاطباء). برکنده. رجوع به انقلاع شود. - منقلع شدن؛ برکنده شدن. از بن برکنده شدن : عروق منازعات و مخالفات از وی ...
[ مُ قُ لَ / لِ ] (از ع، اِ) به معنی انگشت دان و زغال دان باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مجمر. (غیاث). امروزه منَقَل گویند و مَنقَلَة در عربی، به معنی منزل و فرودآمدنگاه آمده و ...
[ ] (اِخ) نام مردی است که کنیزکان بخریدی و بر ایشان قوادگی کردی و عذرا را بخرید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۲۰۳). یکی از نامها که در وامق و عذرا آمده است. (یادداشت مرحوم دهخدا): چو رفتند سوی ...
(مَ قَ) [ ع - فا. ] (ص نسب.)۱- منسوب به منقل.۲- (عا.) تریاکی، عملی، کسی که معتاد به کشیدن تریاک باشد.
فرهنگ فارسی معین
[ مَ قَ ] (ص نسبی) منسوب به منقل. رجوع به منقل شود. || اهل منقل؛ عملی. آدم تریاکی و مبتلا به استعمال تریاک. (فرهنگ لغات عامیانهٔ جمال زاده).
(مَ قَ) (ص نسب.)۱- مربوط به پای منقل.۲- ویژگی آن که بیش تر اوقات کنار منقل است. کنایه از: آدم تریاکی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.