[ مُ عَ ] (ع ص) برجای مانده. (مهذب الاسماء). قعادزده و برجای مانده. (منتهی الارب) (آنندراج). قعادزده. (ناظم الاطباء). مبتلا به درد قعاد. (از اقرب الموارد). زمین گیر. (یادداشت به خط مرحوم د ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ عَ / مُ قَ عْ عَ ] (ع ص) سپاهی که مدت خدمت را به انجام رسانیده و معاف از خدمت شده باشد. (ناظم الاطباء).
[ حَ قَ مَ عَ ] (ص نسبی) (عضلهٔ...) عضله ای است که موجب بالا نگاه داشتن مقعد است (ماسکه).
در روانکاوی فرویدی، همان مرحلۀ مقعدی است که در طی آن کودک با احتباس (retention) یا دفع مدفوع دگرآزاری میکند و ارضاء میشود [روانشناسی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.