چکیده
فرهنگ واژههای سره
[ مِ طَ رَ ] (ع اِ) مِقْطَر. (منتهی الارب) (آنندراج). مقطر. ج، مقاطر. (اقرب الموارد). بوی سوز. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقطر شود. || کنده که بر پای بندی نهند. (منتهی الارب) (آنندراج). کن ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ طَرْ رَ ] (ع ص) ناقهٔ آبستن شده و دنب و سر برداشته. (از اقرب الموارد). ناقة مقطرة؛ ماده شتر آبستن که دنب و سر بردارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
چکیده آب، چکیدآب، چکه آب، چِکیداب
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.