[ مَ لُلْ قَ ] (ع ص مرکب) مُصَدَّق. استوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه سخنش مورد قبول باشد: این آزادمرد مردی دبیر است و مقبول القول. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۰۰). و این محمود ثقه و مق ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ لَ ] (ع ص) تأنیث مقبول. ج، مقبولات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مقبول و مقبولات شود.
[ مَ ] (حامص مرکب) مقبول نبودن. نامقبول بودن. رجوع به نامقبول شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.