[ مَ ] (ع ص) آنکه بر وی چیره باشند. غلبه کرده شده. مقهورشده. مفتوح شده. مطیع گشته. (از ناظم الاطباء). شکست خورده. شکست یافته : {/Bفَدَعََا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ. ۱-۵۵۴:۱۰/} ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ بَ ] (ع ص) حدیقة مغلوبة؛ باغ به هم نزدیک و در هم پیچیده درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
درهم شکسته
فرهنگ واژههای سره
[ مَ بَ ] (ع ص) کنایه از جنگ درهم آمیخته. و جنگ مغلوبه مشهور است. (آنندراج): ز مغلوبه گردد یکی روی و پشت دل و گرده کوشنده در چنگ و مشت. ظهوری (از آنندراج). - جنگ مغلوبه؛ جنگ به انبوه. جن ...
[ مَ ] (حامص) شکست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مغلوبیت. و رجوع به مغلوبیت شود.
درختی که تاج آن در لایههای میانی تاجپوشش قرار دارد و تنها ستاکهای انتهایی آن آزاد است [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
واژههای مصوب فرهنگستان
راهبردی که مستقل از بازی دیگر بازیگران، کمترین منفعت را به بازیگر برساند [اقتصاد]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.