(مَ) [ ع. ] (اِمف.) بخشوده.
فرهنگ فارسی معین
[ مَ رَ ] (ع ص) بازار کاسد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || زمین که علف آن را خورانیده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اق ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ ] (ع ص) گوشت برگردیده بوی و مزه. (منتهی الارب) (آنندراج). برگردیده بوی و برگردیده مزه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
[ مَ فُ وو ] (ص مرکب) آنکه مورد عفو واقع نشده است. مجرم نابخشوده.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.