[ مُ شِ ] (ع ص) با کسی زندگانی کننده يعنی همصحبت و رفيق. (آنندراج) (غياث). يار و رفيق و دوست و همدم و دوست مصاحب و همسفره و همخوراک. ج، معاشران. (ناظم الاطباء). ...
لغتنامه دهخدا
(مُ شَ رَ) [ ع. معاشرة ] (مص ل.) رفاقت، دوستی، هم صحبتی.
فرهنگ فارسی معین
همنشینی، همزیستی، نشست و برخاست، رفت و آمد، آمیختن
فرهنگ واژههای سره
[ مُ شَ / شِ رَ تَ ] (مص مرکب) آميزش داشتن. نشست و برخاست داشتن. حشر داشتن. (يادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاشرت شود.
[ حُ نِ مُ شَ / شِ رَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خوشرفتاری. مهر. ادب.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.