افکندهشده.
فرهنگ فارسی عمید
۱. سقطکننده. ۲. ازبینبرنده.
[ مَ قَ ] (اِخ) روستايی است به ساحل دريای خزر. (منتهی الارب). رستاقی است در ساحل بحر خزر در نزديکی بابالابواب که اهالی آن طايفهای هستند از مسلمانان با قوت و شوک ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ قَ ] (اِخ) شهری است با نعمت بسيار به ناحيت سرير و از وی بردهٔ بسيار افتد به مسلمانی. (حدود العالم). شهری است به ساحل دريای عمان. (منتهی الارب). شهری است از نواحی عمان ...
[ مُ قِ ] (ع ص) نعت فاعلی از اسقاط. رجوع به اسقاط شود. ساقطکننده. اندازنده. (از اقرب الموارد). - داروی مسقط جنين؛ دارو که سبب افکندن بار شود. - مسقطالاجنه؛ بچهافکن. (يادداشت&zwnj ...
[ مَ قَ طَ ] (ع اِ) تمامی ريگ توده و جايی که ريگ تنک گرديده و منقطع شود. {P(1) -بدين معنی در منتهی الارب به کسر قافضبط شده است. P}&{$20879$}(منتهی الارب). || سبب افتادن و سقوط کردن: ه ...
نوعی شیرینی که از شکر، نشاسته، گلاب، آب، و روغن تهیه میشود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.