(مُ تَ س) [ ع. ] (اِمف.)۱- چیزی که به آن چنگ بزنند.۲- در فارسی ؛ بهانه، عذر، دستاویز.
فرهنگ فارسی معین
[ مُ تَ سِ ] (ع ص) نعت فاعلی از استمساک. معتصم و چنگ درزننده. (از اقرب الموارد) (از غیاث) (از آنندراج). ج، مستمسِکون. و رجوع به استمساک شود: {/Bأَمْ آتَیْنََاهُمْ کِتََاباً مِنْ قَبْلِهِ ف ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ تَ سِ کُ بِلْ لاه ] (اِخ) (الـ ...) محمدبن احمدبن ابی علی عباسی، از امیران و خلیفه زادگان خاندان عباسی مصر. وی که فرزند الحاکم بامراللََّه بود به سال ۷۳۶ هـ . ق. در زمان حیات پدرش، در ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.