[ مُ تَ مِ رْ رَنْ ] (ع ق) به طور مستمر. در حال استمرار. اتصالاً. استمراراً. دائماً. پیوسته. همیشه. و رجوع به مستمر و استمرار شود.
لغتنامه دهخدا
[ مُ تَ مِ رْ ری ] (ص نسبی، اِ) آنچه به کسی از نقد یا جنس بطور استمرار ماهانه و یا سالانه دهند. (ناظم الاطباء). وظیفه. راتبه. راتب. ورستاد. حقوق : ارقام مناصب، خواه به مهری که در نزد مهردار ...
[ اَ رِ مُ تَ مَ رر ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) در اصطلاح دستور زبان فارسی عبارت از فعل امری است که با علامت استمرار «می» و «همی» همراه باشد: چو من رفتم از آنسو رو که خواهی نگه می دار رسم پادش ...
تعارضی که سالیان متمادی ادامه دارد [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
واژههای مصوب فرهنگستان
← آماربرداری مستمر جنگل [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.