فراوانی، بیشی، افزونی
فرهنگ واژههای سره
[ مَ ] (مص مرخم) مصدر مرخم از مزیدن به معنی مکیدن. رجوع به مزیدن شود.
لغتنامه دهخدا
[ مَ شُ دَ ] (مص مرکب) زیاد شدن. افزون شدن. بسیار شدن. اضافه شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ مَ دَ ] (مص) نوشیدن. چشیدن. (ناظم الاطباء). مزه کردن : درختی که تلخش بود گوهرا اگر چرب و شیرین دهی مر ورا همان میوهٔ تلخت آرد پدید از او چرب و شیرین نخواهی مزید. ابوشکور. وزان پس به کار د ...
[ مَ دَ / دِ ] (ن مف) مزه کرده شده. چشیده شده. || مکیده شده. و رجوع به مزیدن شود.
[ مَ دَ / دِ ] (اِ) بازیی باشد که آن را مَزاد و خربنده گویند. و بازی خیز بگیر را نیز گویند. مژیده. (برهان) (آنندراج). نوعی از بازی. (ناظم الاطباء). خربازان. و رجوع به مزاد و خربنده و خیزبگی ...
[ عَ یِ مَ زْ یَ ] (اِخ) ابن سعیدبن احمدبن یحیی مزیدی حلی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به ملک الادباء و استاد شهید. شاگرد علامه. رجوع به ابوالحسن (علی بن سعید...) شود.
[ لُ فُ کُ مَ ] (ع جملهٔ اسمیهٔ دعایی) مهر و محبت شما زیاد. لطف شما زیاد. و آن در مقام سپاسداری گفته شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.