(مَ تَ) [ ع. ] (اِ.) چراگاه. ج. مراتع.
فرهنگ فارسی معین
[ مَ تَ ] (اِخ) نام اراضی واقع در شمال قله شاهان ۵۰ الی ۶۰هزارگزی گهواره انتهای شمال غربی دهستان گوران است که در آمار بنام جاف علی بیگ سلطان نوشته شده و سکنه آن را ۲۹۰۰ تن مینویسند ولی ف ...
لغتنامه دهخدا
ترسنده.
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ عِ) [ ع. ] (اِفا.) لرزان، لرزنده، دارای ارتعاش.
[ مُ تَ عِ ] (ع ص) رعشه دار. لرزان. (غیاث اللغات). لرزنده. (آنندراج). مرتعد. (یادداشت مرحوم دهخدا). که لرزش و ارتعاش دارد. رجوع به ارتعاش شود: مرتعش را کی پشیمان دیده ای بر چنین جبری تو بر ...
تاری که دو سر آن ثابت باشد و در طول آن امواج ساکن تشکیل شود [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.