سامانیدن، سامان دادن، پیراستن، آراستن
فرهنگ واژههای سره
[ مُ رَتْ تَ ] (ع اِ) پرورده ها چون بنفشه و زنجبیل و آمله و جز آن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
لغتنامه دهخدا
[ مَ تَ بَ ] (از ع، اِ) منزلت. جاه. مقام. مکانت. قدر. پایگاه. رتبه. حرمت. پایه. مرتبه. ج، مراتب. رجوع به مرتبه و مرتبة و مراتب شود: ایا به مرتبت و قدر و جاه افریدون ایا به منزلت و نام نیک ...
درپیوسته (برای نمونه رشتههای مرتبط با پزشکی = رشتههای درپیوسته با پزشکی؛ جستارهای مرتبط به این بخش =جستارهای درپیوسته با این بخش.)، درپیوند، پیوسته
چیزی که با چیز دیگر پیوستگی و ارتباط داشته باشد؛ پیوسته.
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ تَ بَ / بِ ] (از ع، اِ) پایه. درجه. مقام. حد. مرحله. اندازه. رتبه : ثمرهٔ این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را و دریابد مرتبهٔ بلند ثواب. (تاریخ بیهقی ص ۳۰۹). مرتب ...
[ مُ تَ بِ ] (ع ص) نعت فاعلی است از ارتباک. رجوع به ارتباک شود.
نوبت یک تولد در زنجیرۀ زایمانهای یک مادر [علوم سلامت]
واژههای مصوب فرهنگستان
توانی که براساس آن تأثیر غلظتها در معادلۀ ریاضی سرعت نشان داده میشود و بر مبنای آن تغییر سرعت واکنش با غلظت واکنشدهندهها در یک دمای مشخص مرتبط است [شیمی] ...
اتاق اشغالی که خدمات خانهداری آن انجام شده است |||متـ . پُرِ مرتب [گردشگری و جهانگردی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.