(مُ رَ بَّ) [ ع. ] (اِ.)۱- چهارگوش.۲- متوازی الاضلاعی که چهار ضلعش با هم برابر و زاویههایش قائمه باشند.
فرهنگ فارسی معین
چهارگوش، چهار گوش، چارگوش
فرهنگ واژههای سره
[ مَ بَ ] (ع اِ) جای اقامت در ایام بهار. (منتهی الارب). جائی که خاص اقامت ایام ربیع باشد. مرتبع. متربع. (از متن اللغة). آنجا که بهار گذارند. خانهٔ بهاری، مقابل مصیف و مشتی. منزل بهاری. (یاد ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ بَ ] (ع ص) تب ربع رسیده. (منتهی الارب). گرفتار تب ربع. (ناظم الاطباء).
[ مِ بَ ] (ع اِ) چوبی که دو کس دو طرف آن بگیرند و بر آن تنگبار انداخته بر پشت ستور بار نهند. (از منتهی الارب).
چهارسو
ماشینی که بهوسیلۀ آن میتوان بذر را بهصورت کپهای با فاصلۀ مساوی از هر طرف بر زمین پاشید [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ مِ بَ عَ ] (ع اِ) چوب بار برنهادن. (مهذب الاسماء). چوبی که در زیر بار ستور کنند و دو کس آن را بردارند و بر پشت چارپا نهند. (فرهنگ خطی). مربع. (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به مِربَع شود ...
[ اَ دِ مُ رَبْ بَ عِ مُ تَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) عددهای مربع متوالی. عددهایی است که چون آن ها را گرد کنی مربع های متوالی پدید آید. بیرونی آرد: همچنان که عدد متوالی گرد کردی و از وی مثل ...
الگوی جستوجو و نجاتی که در آن شناور جستوجو را از نقطۀ مبنا و در مسیرهای مربعشکل با طول مشخص شروع میکند و طول اضلاع مربع را بهتدریج افزایش میدهد [حمل ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.