(مَ) [ ع. ] (اِمف.) مست، خمارآلود.
فرهنگ فارسی معین
[ مَ ] (اِخ) شاعری از شعرای قرن سیزدهم است و از قصیده ای که در شکرگزاری از حکومت اسداللََّه خان، بر تویسرکان و ملایر انشاء نموده معلوم می شود ملائری یا تویسرکانی است و شاهزاده اعتضادالسلطن ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ ] (اِخ) میرزا لطف الدین شکراللََّه شاعر تبریزی (۱۰۹۵ -۱۱۶۴ هـ . ق.). از اوست: تعجب نیست بد طینت اگر حاجت روا گردد که زخم کهنه را خاکستر عقرب دوا گردد ز دونان کی بخود درماندگان را کار ب ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.