(مُ حَ قَّ) [ ع. ] (اِمف.)۱- امر تحقیق شده، راست و درست.۲- تحقیق یافته، به حقیقت پیوسته.
فرهنگ فارسی معین
کوشان، کوشا، پژوهنده، پژوهشگر
فرهنگ واژههای سره
[ مُ حَ قْ قَ ] (ع ص) چیزی که تحقیق شده. (غیاث). آنچه به تحقیق رسیده. مسلم. آنچه به درستی دانسته شده است. درست. راست : محقق است که دنیا سرای عاریت است برای شستن و برخاستن نفرماید. سعدی. ب ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ حَ قْ قِ قِ تَ ] (اِخ) رجوع به سعدالدین تفتازانی و تفتازانی شود.
[ مُ حَ قْ قَ قِ ] (اِ مرکب) نام قسمی خط عربی اختراع ذوالریاستین فضل بن سهل. (از الفهرست ابن الندیم). رجوع به محقق (خط) شود.
[ مُ حَ قْ قِ قَ ] (ع ص) مؤنث محقق. رجوع به محقق شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.