[ مَ ] (ع اِ) آب بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
[ مَ حَ طط ] (ع اِ) منزل. (منتهی الارب). موضع و منزل. (ناظم الاطباء). جای فرودآمدن. محل فرودآمدن : چون از مهبط رحم به محط ظهور آمد. (سندبادنامه ص ۳۳). تختگاه و محط دولت بود مهبط و بارگاه ...
[ مِ حَ طْ طَ ] (ع اِ) ابزاری چوبین و یا آهنین که چرم دوزان بدان خط کشند و نقش کنند. محط. به فارسی پکمال نامند. (ناظم الاطباء). رجوع به محط شود.
[ مَ حَ طْ طَ ] (ع اِ) جای فرودآمدن. - ایستگاه قطار. ایستگاه راه آهن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.