= ماه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ) بمعنی ماه باشد، چه در فارسی جیم و ها بهم تبدیل می یابد، و عربان قمر خوانند. (برهان). بمعنی ماه است و در پارسی جیم با ها تبدیل می یابد چنانکه ناگاه را ناگاج گویند. (آنندراج) (انجمن آرا) ...
لغتنامه دهخدا
[ جُ ] (اِ مرکب، از اتباع) بر وزن قاج و قوج، بمعنی بوس و لوس باشد یعنی بوسیدن و لیسیدن چنانکه گربه کند بچهٔ خود را. (برهان). بوس و لوس مانند گربه که بچهٔ خود را هم می بوسد و هم می لیسد. (نا ...
[ جِ ] (اِخ) ابن سعیدبن سلطان بن احمدبن سعید البوسعیدی صاحب زنگبار. در سال ۱۲۷۳ هـ .ق در اواخر ایام پدرش والی زنگبار شد و در آن وقت انگلستان با پدرش قراردادی مبنی بر آزادی تجارت و عبور و ...
[ جِ دَ ] (ع ص) زن بزرگوار. (غیاث) (آنندراج). مؤنث ماجد. (از اقرب الموارد). رجوع به ماجد شود.
۱. آنچه واقع شده؛ آنچه جاری شده؛ آنچه رخ داده. ۲. شرح حال. ۳. حادثه؛ پیشامد.
[ جَ ] (ع اِ مرکب) مرکب است از ما و جری صیغهٔ ماضی؛ فارسیان بمعنی سرگذشت و قصه و واقعه آرند. (آنندراج). سرگذشت و اتفاق و آنچه گذشته باشد. واقعه و حادثه و عارضه و کیفیت و صورت حال و عرض حال ...
(~. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) شرح واقعهای را گفتن.
فرهنگ فارسی معین
(~. نْ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.)۱- حکایت گفتن، سرگذشت تعریف کردن.۲- حادثهای ایجاد کردن.
(~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.)۱- درد دل کردن.۲- شکوه و شکایت کردن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.