(حامص) حالت و چگونگی لوچ. کژچشمی. دوبینی. احولی. حَوَل. چپی. دوبینندگی. کلاژکی. کج بینی. لوشی.
لغتنامه دهخدا
[ دَ / دِ ] (ن مف) نعت مفعولی از لوچیدن. به صورتی بد غیر صورت خود مصورشده.
[ بابْ، بَ ] (اِخ) ده کوچکی از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان ۵۰ هزارگزی شمال خاوری زرند و ۷ هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. سکنهٔ آن ۹ تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۸).
۱. مربوط به بلوچ: لباس بلوچی. ۲. از مردم بلوچ. ۳. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که در بلوچستان رایج است.
فرهنگ فارسی عمید
[ دِهْ بَ ] (اِخ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در ۱۰هزارگزی جنوب دشتیاری کنار راه مالرو دشتیاری به برهین. سکنهٔ آن ۴۰۰ تن و از طایفهٔ سردارزائی هستند. (از فره ...
[ دَ ] (مص مرکب) والوچانیدن. رجوع به والوچانیدن شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.