= لابه
فرهنگ فارسی عمید
= * به لاو دادن * به لاو دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] مفت از دست دادن چیزی؛ لو دادن.
(اِ) خاک سفیدی را گویند که آن را گلابه سازند و خانه را بدان سفید کنند. (برهان). خاک سفیدی است که خانه بدان سپید کنند و غالب مردم در ایام بهار خانه های خود بدان صفا دادندی تا در دید و بازدی ...
لغتنامه دهخدا
[ دَ ] (مص مرکب) لو دادن. بمفت از چنگ دادن. || لاو دادن کسی را. سِرّ او را فاش کردن. در سپردن او را. رجوع به لاو شود.
[ وَلْ لاه ] (ع ق مرکب) نه بخدا. نه سوگند با خدای. قید نفی است بجای هرگز و ابداً: هرچه در شرط جوانمردی باشد بدهد هیچکس دیده جوانمرد چنین، لاواللََّه. فرخی. لاواللََّه کاین بساط معمور نطعی ...
مٲمور تقسیم آب قنات.
= اسطوخودوس
[ وَ جَ ] (اِخ) نام شهری است. (معجم البلدان).
[ وَ ] (اِخ) نام پسر سام بن نوح. به روایتی فارس و جرجان و اجناس فارس از فرزندان اویند. ولی طبری و دیگران فارس را از اولاد یافث گفته اند. (مجمل التواریخ و القصص حاشیهٔ ص ۱۴۹).
[ وَ ] (اِخ) نام دیهی در سه فرسخ و نیم میانهٔ جنوب و مغرب گله دار. (فارسنامهٔ ناصری).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.