خرقۀ درویشی.
فرهنگ فارسی عمید
۱. زیور؛ زینت. ۲. کمربند. ۳. لافوگزاف: آخر بدهی به ننگ و رسوایی / بیشک یک روز لاف و لامش را (ناصرخسرو: ۴۹۳).
← لایۀ اتصال امن [رمزشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
(اِ) کمربند. میان بند. (برهان). || نوعی از کلاه نمد که فقیران بر سر نهند. (غیاث). || ژندهٔ درویشان. (جهانگیری). ژندهٔ درویشی. (آنندراج): فرو کن نطع آزادی برافکن لام درویشی که با لام س ...
لغتنامه دهخدا
(اِ) نامی است که در شیرگاه و میان دره به تمشک دهند. (گا اوبا). رجوع به تمشک شود.
(اِ) خار. تیغ. شوک. شوکة. بور. لم. تلو. تلی. وِرگلام.
[ مُ ] (اِ مرکب، از اتباع) از اتباع است. رجوع به لام و لامانی شود.
[ کَ / کِ دَ ] (مص مرکب) کشیدن خطی بصورت لام از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی اطفال و جز او دفع چشم زخم یا قبول نزد خلق را. کشیدن عنبر و مشک و سپند سوخته و نیل و لاجورد بجهت دفع چشم زخم بر ...
[ تبتی ] (اِ.) پیشوای مذهب لامایی.
فرهنگ فارسی معین
مرد روحانی یا کاهن بودایی در طریقۀ لامائیسم.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.