(اِ) به معنی قبر باشد، و آن جایی است که مردهٔ آدمی را در آن بگذارند. (برهان). قبر معرب گور است. (آنندراج). تربت. خاک. نهفت. ستودان. ادم. ثُکنة. (منتهی الارب). جَدَت. (دهار). جَدَف: حَفیر؛ گ ...
لغتنامه دهخدا
(اِخ) لقب بهرام پنجم پسر یزدگرد. رجوع به بهرام گور شود.
(اِخ) نام شهری بوده در دارالملک بنگاله، و اکنون خراب است. (برهان).
گوری که در آن بقایای استخوانی یک جسد برخلاف حالت طبیعی آن دوباره ساماندهی شده است [باستانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
گوری که در آن بقایای استخوانی یک جسد در حالت طبیعی قرار دارد [باستانشناسی]
گونهای گور دالاندار کوچک دورۀ نوسنگی، دارای دو حجره یا بیشتر، در زیر یک تپۀ واحد [باستانشناسی]
[ رِ زِ نَلْ بِ خِ ] (اِخ) گرزالدین خیل. یکی از دهات سوادکوه مازندران. (از مازندران و استرآباد رابینو ص ۱۱۵ و ترجمهٔ فارسی ص ۱۵۵).
[ رِ سُ ] (اِخ) نام امام زاده ای در گرگان. حمداللََّه مستوفی آرد: «و از مزار اکابر، تربت محمدبن جعفر صادق و آن مزار به گور سرخ مشهور است و در آنجا دو سنگ آسیا است هر یک را بیست گز قطر و دو گ ...
گوری که در آن بقایای استخوانی یک جسد به تکههایی تقسیم شده است و فقط بخشهایی از آن در حالت طبیعی و منظم قرار دارد [باستانشناسی]
گوری که پلهای حفر شده است [باستانشناسی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.