[ گُ ] (اِ) چمچه. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). کفگیر بزرگ. (ناظم الاطباء): اگر از طعامش دهد یک گمار نهد بار منت به دوشت هزار. میرنظمی (از شعوری ج ۲ ورق ۳۱۸).
لغتنامه دهخدا
[ گُ ] (نف، ق) در حال گماردن.
= گماشتن
فرهنگ فارسی عمید
[ گُ قَ ] (اِخ) دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول که در ۲۵هزارگزی جنوب شرقی دزفول و ۳هزارگزی جنوب باختری شوشتر به دزفول دشت واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش ۱۰۰ تن اس ...
[ گُ رَ دَ / دِ ] (حامص) عمل گماردن.
[ بَ گُ دَ ] (مص مرکب) برگماردن. رجوع به برگماردن و برگماشتن شود.
[ بُ ] (ص) پیروز و مظفر و غالب. (ناظم الاطباء).
[ زَ ] (اِخ) زنگه مار. رود ماکو. رودیست که سرچشمهٔ آن در بایزید ترکیه است و آن اراضی ماکو را مشروب می سازد و در شمال غربی نخجوان به رود ارس متصل می شود. (فرهنگ فارسی معین).
[ گُ دَ ] (مص منفی) مقابل گماردن.
[ گُ دَ ] (ص لیاقت) که قابل گماردن و گماشتن نیست.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.