(گُ لِ) [ انگ. ] (اِ.) دروازه بان در بازیهایی ک ه دارای دروازهاست.
فرهنگ فارسی معین
اسم: گلرام (دختر) (فارسی) (گل) (تلفظ: gol rām) (فارسی: گلرام) (انگلیسی: gol ram) معنی: آن که دارای طبعی موافق و سازگار با گل است، گل شاد و خوشحال، ( مجاز ) زیباروی شاد و با طراوت، [گل، رام ...
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: گلرخ (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن، گل) (تلفظ: gol rox) (فارسی: گلرخ) (انگلیسی: gol rokh) معنی: دارای چهره ای مانند گل، زیبا روی، گل چهره، زیبا رو، آن که چهره ای زیبا چون گل دارد ...
اسم: گلرخسار (دختر) (فارسی) (گل) (تلفظ: gol rokhsār) (فارسی: گلرخسار) (انگلیسی: gol rokhsar) معنی: گل رخ، آنکه رخسارش چون گل باشد، گلچهره، زیبارخسار
(گُ. رَ) (ص مر.) به رنگ گل، سرخ رنگ.
[ گُ ] (اِخ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومهٔ شهرستان بیرجند واقع در ۲۴هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. هوای آن معتدل و دارای ۸ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراع ...
لغتنامه دهخدا
اسم: گلریز (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل، هنری) (تلفظ: golriz) (فارسی: گلريز) (انگلیسی: golriz) معنی: دارای نقش گل به ویژه گل سرخ، گل ریختن بر جایی یا بر سر و پای کسی، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ...
بزرگ طایفه؛ امیر.
فرهنگ فارسی عمید
۱. در اوایل دورۀ صفوی، عنوان حکام ولایات که غالباً از مرکز تعیین میشدند. ۲. در دورۀ قاجاریه، رئیس شهربانی یا حاکم نظامی.
= بیگلربیگ
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.