[ گَ زَ / زِ ] (اِ) نوعی از مار است و بعضی گویند ماری باشد سبزرنگ و پرخط و خال و زهر او زیاده از مارهای دیگر است و هیچ تریاقی به زهر او مقاومت نکند. (جهانگیری) (برهان). ماری که سرش چون گرز ...
لغتنامه دهخدا
[ گَ زَ / زِ ] (اِ مرکب) مار زهردار بود: چه کردی زبان بر بدی کامکار چه در آستین داشتی گرزه مار.سنایی. ز من بگذر که من خود گرزه مارم بلی مارم که چون او مهره دارم.نظامی. رجوع به گرزه شود.
[ گُ زَ / زِ یِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گرزهٔ گاوسر است که گرز فریدون باشد و آن را مانند سر گاومیش از فولاد ساخته بودند. (برهان). گرزهٔ گاوپیکر است. (جهانگیری): به هر یک ز ما بود پنجاه ...
[ گُ زَ / زِ یِ چِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گرزهٔ گاوپیکر است که گرز فریدون باشد. (جهانگیری) (برهان): همیگشت [ اسفندیار ] بر سان گردان سپهر بچنگ اندرون گرزهٔ گاوچهر.فردوسی. رجوع به گرزهٔ گا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.