[ گُ رَ دَ / دِ ] (نف) آنکه از چیزی و جایی درگذرد. عبورکننده : یکی جادوی بود نامش سنوه گذارنده راه و نهفته پژوه.دقیقی. || سوراخ کننده. شکافنده : به نیزه گذارندهٔ کوه آهن به حمله رباین ...
لغتنامه دهخدا
[ گُ رَ دَ / دِ ] (مص مرکب) عبور کردن. رد شدن. رجوع به گذاردن شود: بیامد یکی ناوکش بر میان گذارنده شد بر سلیح کیان.دقیقی.
کسی که چیزی را به دیگری میدهد و در اختیار او میگذارد.
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.