(اِ.) کاهلی، تنبلی.
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.)۱- اندوه، ملالت.۲- خفه کردن، خفگی.
اسم: کیارام (پسر) (فارسی) (تلفظ: kiyā rām) (فارسی: کیارام) (انگلیسی: kiya ram) معنی: خو گیرنده و الفت گرفته با پادشاهان، [کیا= پادشاه، حاکم، ( به مجاز ) سرور، بزرگ، رام= مأنوس، خوبی، الفت گ ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ کُ ] (اِخ) نام پدر لهراسب شاه است و آن پسر زریوند، و برخی اورند گفته، و او پسر کی پشین بوده است. (انجمن آرا) (آنندراج).
لغتنامه دهخدا
اسم: کیارزم (پسر) (فارسی) (تلفظ: kiya-razm) (فارسی: کیارَزم) (انگلیسی: kiyarazm) معنی: مرکب از کیا ( پادشاه )، رزم ( نبرد )، مرکب از کیا ( پادشاه ) + رزم ( نبرد )
اسم: کیارنگ (پسر) (فارسی) (تلفظ: kiyā rang) (فارسی: کيارنگ) (انگلیسی: kiya rang) معنی: رنگ پاکیزه و لطیف، پاک، پاکیزه، رنگ پاک و پاکیزه، سفید
اسم: امیرکیارش (پسر) (فارسی، عربی) (تلفظ: a.-kiyāraš) (فارسی: اميرکيارش) (انگلیسی: amir-kiyarash) معنی: ترکیب دو اسم امیر و کیارش ( فرمانروا و پادشاه دلیر )، امیر و پادشاه دلیر، حاکم شجاع ...
[ اَکْ ] (ع اِ) جِ کیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جِ کیر، به معنی دمهای آهنگران. (یادداشت مؤلف) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به کیر شود.
[ بَ ] (اِخ) برکیارق. رجوع به برکیارق شود.
(~.)(اِمر.) کسی که در بیمارستانها و یا مطب دستورهای پزشک را برای معالجه و بهبود مریض اجرا میکند.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.