[ دَ / دِ ] (ص) رسوا. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۵۰۹) (از برهان) (آنندراج) (از فرهنگ رشیدی). رسوا و معیوب و بدنام و بی آبرو. (ناظم الاطباء): کاری که بسازید به دستان و به نیرنگ چونانکه ...
لغتنامه دهخدا
[ حَ سَ دِ ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای سه گانهٔ بخش آستانهٔ شهرستان لاهیجان. این دهستان در قسمت شمال بخش کنار دریا و مصب سفیدرود واقع است. از ۶ آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده، جمعیت آن در ح ...
[ دَ ] (اِخ) دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل. دشت، معتدل، مرطوب، مالاریائی، دارای ۱۴۰ تن سکنه. مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چشمه، محصول آنجا برنج و صیفی، شغل اهالی زراعت، راه آ ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.