[ تَ / تِ کُ نَ نْ دَ / دِ ] (نف مرکب) آراینده. مزیِّن. پیراینده.
لغتنامه دهخدا
[ کُ نَ نْ دَ / دِ ] (نف مرکب) مُعْتِق. محرِّر. مولی.
پوشش آستری که با بازدارندگی مقاومتی و افزایش مقاومت الکتریکی بین سطح فلز و برقکاف از خوردگی زیرلایۀ (substrate) فلزی جلوگیری میکند یا جریان خوردگی آن را کاهش میدهد [مهندسی ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ کَ نَ نْ دَ / دِ ] (نف) آنکه آکند: چو در کوه شد گنجها ناپدید کسی چهرهٔ آکننده ندید.فردوسی.
گُزارنده
فرهنگ واژههای سره
[ اِ کَ نَ نْ دَ / دِ ] (نف) شکننده. کاسر: هر ستونی اشکنندهٔ آن دگر اُستن آب اشکنندهٔ هر شرر. مولوی. و رجوع به شکننده شود.
[ اِ کُ نَ نْ دَ / دِ ] (نف مرکب) آشکارکننده. برملاسازنده. || بیان کننده. گوینده. و رجوع به اظهار و اظهار کردن شود.
[ اِ کُ نَ دَ / دِ ] (نف مرکب) گمراه کننده. بیراه کننده. مضل. آنکه بضلالت و گمراهی افکند. رجوع به اغوا شود.
فردی است که به کارگردان و تهیه کننده در گزینش بازیگران یاری رسانده و مطابق نظر آنها جستجویی انجام میدهد. [فرهنگ اصطلاحات سینمایی]
فرهنگ واژههای آزاد
[ بِ کُ نَ نْ دَ / دِ ] (نف مرکب) برآورنده. عمارت کننده. آنکه بنیان عمارتی نهد و آن را برآورد. بنّا: و نامهای ایشان و نامهای بناکنندگان ایشان. (تاریخ قم ص ۶۰). زیرا که مشهور و منسوبند با ب ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.