[ کَ نَ ] (اِ) ریسمان را گویند که از پوست کتان تابند و آن به غایت محکم و مضبوط می باشد. (برهان). همان کنب است... یعنی ریسمان که از پوست کتان ببافند. (انجمن آرا). همان کنب به معنی ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ ] (ع اِ) جِ کَنوف و کَنیف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). و رجوع به کُنُف و کَنیف شود.
[ کِ ] (ع اِ) توشه دان شبان که در آن آلات خود را نگاه دارد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کیسهٔ رخت ریزه و ردی تاجر. (منتهی الارب) (آنندراج). کیسه ای که ...
[ کِ نِ ] (ص) (در تداول عامه) شرم زده و افسرده. وجههٔ خود را از دست داده: «دختر یک باره کنف شد و احساس حقارت شدیدی کرد». (فرهنگ فارسی معین). || دارای چین و چروک و کثیف شده (پارچه و مانن ...
[ کِ نِ شُ دَ ] (مص مرکب) از تازگی و طراوت افتادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): از دور که روی تخت دراز کشیده بود (سوسن) مانند مجسمهٔ ظریف و شکننده ای به نظر می آمد که انسان جرأت نمی کرد ...
[ کُ فُ ] (ع ص) پست قامت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
(کُ فِ) [ فر. ] (اِ.) اتحادیة چند ناحیه یا کشور که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهند، اما هریک استقلال داخلی و خود - مختاری دارند.
فرهنگ فارسی معین
مؤسسه یا نهادی که از چند فدراسیون تشکیل شده.
فرهنگ فارسی عمید
[ کُ فِ دِ یُنْ ] (فرانسوی، اِ) اتحاد چند ناحیه که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهند اما هر یک در داخل اتحادیه استقلال داخلی و خودمختاری دارند، چنانکه کشور سویس را که از ۲۲ کانتون تشکیل گردیده ...
[ کَ فَ لَ ] (ع ص) کنفلیل. رجوع به مادهٔ قبل شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.