(کُ) (اِ.) گل خشک شده و به هم چسبیده.
فرهنگ فارسی معین
[ کُ اَ ] (اِ مرکب) نوعی از امرود بزرگ و ناهموار بی مزه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ظاهراً همان است که در گیلکی خوج و در اصفهانی خُوج گویند. (حاشیهٔ برهان چ معین). نوعی امرود بزرگ ن ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ خِ ] (اِ مرکب) جایی که همه کلوخ باشد. ارض ممدره [ مَ / مِ دَ ] . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلوخ زار. و رجوع به کلوخ زار شود.
[شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی بسپار- تایر، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] تجمع ذرات یا قطرات یا حبابها در یک پراکنه|||[مهندسی مواد و متالورژی، مهندسی بسپار- تایر] بههمچسب ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ وْ کُ ] (اِ مرکب) کلوخهای بزرگ را گویند که در وقت شیار کردن از زمین برخیزد و بر اطراف ریزد. (برهان) (آنندراج). کلوخهای گندهٔ بزرگ را گویند که از زمین شیار کرده باشند و از آن دشوار گذر توان ...
[ لَ لِ کُ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نوعی از لعل : برد دل از من اثر، معشوق نتراشیده ای ترسم این لعل کلوخی شیشه ام را بشکند. شفیع اثر (از آنندراج).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.