[ کَ لَ ] (اِ) گرد بر گرد دهان. (برهان) (آنندراج). گرداگرد دهان. (ناظم الاطباء). گرد بر گرد دهن. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۳۱) (اوبهی). گرداگرد دهان. گرد بر گرد دهان. (حاشیهٔ فرهنگ اسدی نخجوا ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ ] (ع اِ) سگ. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن) (از برهان). کلبه مؤنث آن. ج، اَکلُب، اَکالِب، کِلاب، کِلابات، کَلیب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الا ...
[ کَ ] (اِخ) حی سوم از قضاعه، و آنها از اولاد کلب بن وبرةبن ثعلبةبن حلوان بن عمران ابی الحافی بن قضاعة، و حارثة کلبی، ابوزیدبن حارثه مولی رسول اللََّه (ص) از آنهاست. صاحب حماة گوید: بنوکلب ...
[ کَ ] (اِخ) جد جاهلی و فرزندان او بطنی از خثعمند و منازل آنها به ارض حجاز است. (از اعلام زرکلی).
(~. اَ ظَ) [ ع. ] (اِمر.) سگ بزرگ. یکی از صورتهای فلکی جنوبی که به شکل سگ بزرگی فرض شدهاست و ستارة پُر نور و معروف آن شعرای یمانی یا تیشتر است.
فرهنگ فارسی معین
(~. اَ بَ) نک کلب اعظم.
[ کَ حَ ] (اِخ) دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قروهٔ شهرستان سنندج واقع است و ۳۰۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را نوعی جو معنی کرده است. و رجوع به کلب بمعنی جو و دزی ج ۲ ص ۶۸۲ شود.
[ کُ ] (اِخ) نام قریه ای است قریب به اشرف از بلاد طبرستان... (از انجمن آرا) از دهات اشرف در مازندران. (ترجمهٔ سفرنامهٔ مازندران رابینو ص ۱۶۷). نام یکی از دهستانهای بخش بهشهر از شهرستان ساری ...
= کرباسه
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.