[ کُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچهٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان) (آنندراج). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز آن سازند و جهت پوشش برسرگذارند. (ناظم ال ...
لغتنامه دهخدا
نوعی کلاه مستحکم که از آن برای محافظت از سر استفاده میکنند [علوم نظامی]
واژههای مصوب فرهنگستان
کلاه آهنی؛ کلاه فلزی که در جنگ بر سر میگذارند؛ خود.
فرهنگ فارسی عمید
[ کُ شِ کَ تَ ] (مص مرکب) کنایه از برگردانیدن گوشهٔ کلاه باشد و نیز کج گذاشتن کلاه را بر سر گویند. (برهان). برگردانیدن گوشهٔ کلاه و کج گذاشتن کلاه. (ناظم الاطباء). کج گذاشتن کلاه بر سر. کج ...
آلاچیق یا سایبان مدور که در وسط باغ درست میکنند؛ کیوسک.
سردهای از کلاهمیرحسنیان که از جنوب شرقی اروپا تا آسیای مرکزی و جنوب امریکا پراکندهاند و در باغهای صخرهای نیز کاشته میشوند [زیستشناسی - علوم گیاهی] ...
[ کُ نِ / نَ دَ ] (مص مرکب) کنایه از تواضع و عجز و زبونی باشد. (برهان). بمعنی کلاه پیش کسی نهادن. (آنندراج). تواضع کردن عجز و زبونی نمودن. (ناظم الاطباء). عجز و زبونی کردن. (از انجمن آرا): ...
(کُ هُ کَ مَ) (اِمر.) کنایه از: جاه و مقام.
فرهنگ فارسی معین
[ کُ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان خالصه است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و ۳۰۵ تن سکنه دارد. در سه محل بفاصلهٔ یکهزار گز به علیا و سفلی و وسطی مشهورند سکنهٔ علیا ۸۰ تن و وسطی ...
[ کُ کَ ] (اِخ) تیره ای از بهمئی از شعبهٔ لیراوی از ایلات کوه کیلویهٔ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص ۸۹).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.