[ کِ شْ وَ گُ ] (نف مرکب) فاتح. مملکت گیر. کشورگیر. فاتح کشور. کشورگشا: بچپ برش گرشاسب کشورگشای دو فرزند پرمایه پیشش بپای.فردوسی. روز هیجاها بود کشورگشای روز مجلسها بود کشوردهی.منوچهری. م ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.