[ کَ کَ ] (ع اِ) غلاف نرهٔ شتر و گاو. (منتهی الارب). غلاف نرهٔ شتر و تکه و گاو. (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
[ کَ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسلهٔ شهرستان خرم آباد. تپه ماهور و سردسیر است و ۱۲۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ کَ کَ ] (اِخ) شهری نزدیک بیلقان بناکردهٔ انوشیروان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان). || ناحیه ای است از بغداد و قفص در آنجاست. (از معجم البلدان).
[ کِ کِ ] (اِ) نوعی از باقلا باشد و معرب آن جرجر است و به این معنی با گاف فارسی هم هست. (برهان). نوعی از باقلا. (ناظم الاطباء). کرکره. باقلا. (فرهنگ فارسی معین). اسم باقلی است. (فهرست م ...
[ کِ کِ کَ دَ ] (مص مرکب) خندیدن نه به حد. (یادداشت مؤلف). || با حداقل درآمد زیستن. با اقل معاش ساختن.
[ ] (اِ) به لهجهٔ طبری سبزه قبا. (یادداشت مؤلف).
استخوان نرم؛ غضروف؛ کرجن؛ کرکرک؛ کرکری.
فرهنگ فارسی عمید
(کِ کِ رِ) (اِ.) نوعی پرده که از تخته یا کائوچو باریک و بلند درست میکنند و پشت در و پنجره برای جریان هوا و جلوگیری از آفتاب گذارند.
فرهنگ فارسی معین
[ کِ کِ رَ / رِ کَ دَ ] (مص مرکب) گرفتن پوست بعض حبوب، چون ماش و مانند آن با سودن آجرپاره ای بدان. خرد کردن ماش و جز آن با آسیا چون بلغوری. در میان دو آجر یا سنگ درشت و ناهموار مالیدن حبو ...
[ کَ کَ ] (اِ) کرکرهن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرکرهن شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.