[ کَ جَ / جِ ] (اِ) کجة. کچه. انگشتری بی نگین که بدان شبها بازی کنند و کجه بازی همان بازیی است که امروز انگشتربازی نامند. (حاشیهٔ دیوان رودکی چ مرحوم سعید نفیسی ص ۱۰۴۵): چرخ کجه باز تا ن ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ جْ جَ ] (ع اِ) چیزی است که طفلان از پاره های کرباس مدور سازند و بدان بازی کنند. (یادداشت مؤلف). رجوع به کُجَّة شود.
[ کَ جْ جَ ] (اِخ) قصبه ای بوده است نزدیک چالوس که به نام های کچه و کجو و کجویه یا کچو نیز نامیده شده است. رجوع به سفرنامهٔ مازندران ص ۲۷ و ۱۵۴ و ترجمهٔ آن ص ۵۰ و ۲۰۵ و نیز رجوع به کچه شو ...
[ ] (اِ مرکب) اسم دیلمی دلفین است. (تحفهٔ حکیم مؤمن). کچه. ماهی بینی دراز. (از تحفهٔ حکیم مؤمن، ذیل دلفین).
[ کَ جَ / جِ ] (نف مرکب) آنکه کَجَه بازی کند: چرخ کجه باز تا نهان ساخت کجه با نیک و بد دایره درباخت کجه. (منسوب به رودکی از یادداشت مؤلف). رجوع به کجه شود. || مهره باز. (یادداشت مؤلف).
[ جَ / جِ ] (اِ مرکب) پیراهن بی آستین. (منتهی الارب). سَبیجَه شاماکجه. (منتهی الارب). شبی. جامه ای باشد که شب بر خود پوشند. (برهان). رجوع به شاماکچه شود.
[ کَ جَ ] (اِ) رجوع به ککچه شود.
[ جَ / جِ ] (اِخ) رجوع به گوگجه شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.