[ کَ پَ / پِ ] (اَ) خوشه های گندم و جو که در وقت خرمن کوفتن، کوفته نشده و بار دیگر بکوبند و آن را کَفَه نیز گویند. (یادداشت مؤلف): همه آویخته از دامن بهتان و دروغ چون کپه از... گاو و چو ک ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ پِ عَ ] (اِخ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومهٔ شهرستان مهاباد. سکنه ۱۶۴ تن. آب از چشمه. محصول آن غلات، توتون، چغندر، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی است ...
[ کَ پْ پَ / پِ ] (نف مرکب) که کپه دوزد. دوزندهٔ کپه های ترازو و کپه های بقالان. آنکه کپهٔ ترازو از انبان و پشم سازد و دوزد. (یادداشت مؤلف). || کنایه است از غلام باره. که آرامش با پسران ...
[ کَ پْ پَ / پِ ] (حامص مرکب) علم کپه دوز. (یادداشت مؤلف). || غلام بارگی. (یادداشت مؤلف).
نوعی خواباندن که در آن ساقه را از چندسانتیمتری خاک قطع میکنند و بر روی آن بهتدریج خاک میریزند تا شاخههای جدید تولید و بهمرور ریشهدار شود [کشاورزی - ...
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی بستار تلاطم که در آن شکل نیمرخ قائم هر متغیر از پیش فرض میشود [علوم جَوّ]
وزن واحد حجم جسم که فضاهای خالی را نیز در بر میگیرد|||متـ . چگالی ظاهری apparent density [ژئوفیزیک]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.