[ وَ ] (ص) مخفف کاواک است که پوچ و میان خالی و بی مغز باشد. (برهان).
لغتنامه دهخدا
هریک از دو کاوک اطراف بینیکه بهصورت حفرهای وسیع در داخل استخوان فک بالا قرار دارد [پزشکی - دندانپزشکی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(وْ) (اِ.) کاوش، جستجو.
فرهنگ فارسی معین
(اِمص مرکب) خوب تفتیش کردن. (آنندراج). تفحص و تجسس و تفتیش. (برهان). کاوش. (غیاث). از «کاویدن»، بمعنی کاویدن با شدت و حدت. (حاشیهٔ برهان چ معین): تنگ شد عالم بر او از بهر گاو شور شور اندر گ ...
۱. (زیستشناسی) پرندهای کوچک و خوشآواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر؛ چرز؛ مانوک؛ مانورک؛ جل؛ جلک؛ ژوله؛ هوژه؛ خجو؛ خاکخسپه: هر چکاوک را رسته ز بر سر کلهی / زاغ ...
فرهنگ فارسی عمید
[ چَ وَ ] (اِ) همان چکوک است و آن مرغکی است چون گنجشک که به تازی قبره گویند. (از فرهنگ اسدی چ اقبال حاشیهٔ ص ۲۵۸). مرغکی باشد که آواز لطیف کند و گروهی چکاو و چکوک گویندش و به تازی قنبره باش ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.